سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
پانویس

 1- وقتی که تو 1 ساله بودی، اونا(مادرو پدر) به تو غذا میدادند و تو رو می شستند! (تر و خشک می کردند)، تو هم از اونا تشکر می کردی، با گریه کردن در تمام شب!

 2- وقتی که تو 2 ساله بودی، اونا، بهت یاد دادند تا چه جوری راه بری، تو هم از اونا تشکر می کردی،  وقتی صدات می زدند، فرار می کردی!

 3- وقتی که 3 ساله بودی، اونا، با عشق غذایت را آماده می کردند، تو هم از اونا تشکر می کردی، با ریختن ظرف غذا، کف اتاق! 

 4- وقتی 4 ساله بودی، اونا برات مداد رنگی خریدند، تو هم از اونا تشکر کردی، با رنگ کردن میز اتاق نهار خوری!

 5- وقتی که 5 ساله بودی، اونا، لباس شیک به تنت کردند تا به تعطیلات بری، تو هم از اونا تشکر می کردی، با انداختن(به عَمد) خودت تو گِل! 

 6- وقتی که 6 ساله بودی، اونا، تو رو تا مدرسه ات همراهی می کردند، تو هم از اونا تشکر می کردی،  با فریاد زدنِ: من نمی خوام برم!

 7- وقتی که 7 ساله بودی، اونا، برات وسائل بازی (توپ) خریدند، تو هم از اونا تشکر  کردی، با پرت کردن توپ  به پنجره همسایه کناری!

 8- وقتی که 8 ساله بودی، اونا، برات بستنی می خریدند، تو هم از اونا تشکر می کردی،  با ریختن (بستنی)  به تمام لباسات!

 9- وقتی که 9 ساله بودی، اونا، هزینه کلاسهای آموزشی تو رو پرداختند، تو هم از اونا تشکر کردی، با زحمت ندادن به خودت برای یاد گیری!

 10- وقتی که 10 ساله بودی، اونا، تمام روز رو رانندگی کردند تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس ژیمناستیک و از اونجا به جشن تولد دوستانت ببرند، تو هم از اونا تشکر می کردی، با بیرون پریدن از ماشین، بدون اینکه پشت سرت رو هم نگاه کنی!

 11- وقتی که 11 ساله بودی، اونا تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما بردند، تو هم از اونا تشکر  کردی،  ازشون خواستی که در یه ردیف دیگه بشینند!

 12- وقتی که 12 ساله بودی، اونا تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلویزیون بر حذر می داشتند، تو هم از اونا تشکر می کردی،  صبر کردی تا از خونه بیرون بروند!

 13- وقتی که 13 ساله بودی، اونا بهت پیشنهاد دادند که موهاتو اصلاح کنی، تو هم از اونا تشکر کردی، با گفتن: شما اصلاً سلیقه ای ندارید!

 14- وقتی که 14 ساله بودی، اونا، هزینه اردوی یک ماهه تابستانی تو رو پرداخت کردند، تو هم از اونا تشکر کردی، با فراموش کردن، نوشتن یک نامه ساده !

 15- وقتی که 15 ساله بودی، اونا از سرِ کار برمی گشتند و می خواستند که تو رو در آغوش بگیرند، تو هم از اونا تشکر می کردی، با قفل کردن درب اتاقت! (نمی ذاشتی که وارد اتاقت بشوند!)

 16- وقتی که 16 ساله بودی، اونا بهت یاد دادند که چطوری رانندگی کنی ،تو هم از اونا تشکر کردی،  هر وقت  که می تونستی ماشین رو بی اجازه  برمی داشتی و می رفتی!

17- وقتی که 17 ساله بودی، هنگامیکه اونا منتظر یه تماس تلفنی مهم بودند، تو هم از اونا تشکر می کردی، با اشغال کردن طولانی تلفن!

18- وقتی که 18 ساله بودی، اونا، در جشن فارغ التحصیلی دبیرستانت، از خوشحالی گریه کردند، تو هم از اونا تشکر کردی، اینطوری که، تا تموم شدن جشن، پیش پدرومادرت نرفتی!

19- وقتی که 19 ساله بودی، اونا، شهریه دانشگاهت رو پرداخت کردند، همچنین، تو رو تا دانشگاه رسوندند و وسائلت رو هم حمل کردند، تو هم از اونا تشکر کردی، با گفتن یک خداحافظی خشک و خالی، بیرون خوابگاه، به خاطر اینکه نمی خواستی خودت را بچه ننه نشان بدهی!

20- وقتی که 20 ساله بودی، اونا ازت پرسیدند که ، آیا شخص خاصی (به عنوان همسر) مد نظرت هست؟ ،تو هم از اونا تشکر کردی،  با گفتن:  به شما ربطی نداره !!

21- وقتی که 21 ساله بودی، اونا، بهت پیشنهاد خط مشی برای آینده ات دادند، تو هم از اونا تشکر کردی، با گفتن: من نمی خوام مثل شما باشم !

22- وقتی که 22 ساله بودی، اونا تو رو، در جشن فارغ التحصیلی دانشگاهت در آغوش گرفتند، تو هم از اونا تشکر کردی، با گفتن: هزینه سفر به اروپا را برام تهیه کنید!

23- وقتی که 23 ساله بودی، اونا  برای اولین آپارتمانت، بهت اثاثیه دادند، تو هم از اونا تشکر کردی، با گفتن: اون اثاثیه ها چقدر زشت هستن !

24- وقتی که 24 ساله بودی، اونا دارایی های تو رو دیدند و در مورد اینکه در آینده می خوای با اون ها چی کار کنی ازت سئوال کردند، تو هم از اونا تشکر کردی، با فریاد زدن: لطفاً در کارهای من دخالت نکنید!

25- وقتی که 25 ساله بودی، اونا کمکت کردند تا هزینه های عروسی رو پرداخت کنی و در حالی که گریه می کردند بهت گفتند که: دلمان خیلی برات تنگ می شه، تو هم از اونا تشکر کردی، اینطوری که، یه جای دور رو برای زندگیت انتخاب کردی و کمتر بهشون سر زدی !

26- وقتی که 30 ساله بودی ، اونا از طریق شخص دیگه ای فهمیدند که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زدند، تو هم از اونا تشکر کردی، با گفتن: همه چیز دیگه تغییر کرده!

27- وقتی که 40 ساله بودی، اونا بهت زنگ زدند تا روز تولد یکی از اقوام رو یادآوری کنند، تو هم از اونا تشکر کردی، با گفتن: من الان خیلی گرفتارم!

28- وقتی که 50 ساله بودی، اونا مریض شدند وبه مراقبت و کمک تو احتیاج داشتند، تو هم از اونا تشکر  کردی،  با سخنرانی کردن در مورد اینکه والدین، سربار فرزندانشون می شن!

و سپس، یک روز، اونا، به آرامی از دنیا میرن. و تمام کارهایی که تو(در حق پدرو مادرت) انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود میاد.

 

پانویس1:

دو دل بودم که این متن تو وبلاگم بیا یا نه، چون خودم توانایی برقراری ارتباط با نوشته های لوس رو ندارم و از طرفی هم خیلی جاهاش مصداقی برای ما نداره.  اما هرچی هم دنبال یه چیز خوب درباره ی موضوع پدر و مادر گشتم، چیزی پیدا نکردم که به دلم بنشینه(اصلاً چیزی که پدر و مادر رو اونطور که هستند توصیف کرده باشه وجود نداره). خلاصه این ترجمه خیلی سبُک بود، ولی انگار قسمت بود تو این وبلاگ هم تکرار بشه، و ازش دفاعی هم نمیکنم.



محسن حمدیه ::: دوشنبه 87/4/10::: ساعت 11:31 عصر

این غزل زیبا منصوب به حافظ است و در بعضی دیوانها چاپ نشده:

پس از آنکه گردم به مستی هلاک

 

به آئین مستان بریدم به خاک

به آب خرابات غسلم دهید

 

پس آنگاه بر دوش مستم نهید

به تابوتی از چوب تاکم کنید

 

به راه خرابات خاکم کنید

مریزید بر گور من جز شراب

 

میارید در ماتمم جز رباب

مبادا عزیزان که در مرگ من

 

بنالد بجز مطرب و چنگ زن

تو خود حافظا سر ز مستی متاب

 

که سلطان نخواهد خراج از خراب1

 

پانویس1: فقیه و مفسر بزرگ دوره ی صفویه ملامحسن فیض کاشانی که از علاقمندان به لسان الغیب بوده شعری دارد که تداعی کننده ی این شعر منصوب به حافظ میباشد. شعر ملامحسن را در زیر می بینید:

یاران می‌ام ز بهر خــــدا در ســــبو کنیــــد

 

آلوده ی غمـم به می‌ام شســـتشو کنیــــد

جـــام می لبالب از آن دســـــــتم آرزوسـت

 

بهر خــدا شـفاعـــــــت من نـزد او کنیــــد

چون ‌مست ‌می‌شوید ز شرب مدام دوست

 

مســتی بنــده هم به دعــــا آرزو کنیــــد

ابریق می دهیــــــــد مرا تا وضــو کنـــــم

 

در سـجده‌ام به جانـب میخانه رو کنیــــد

بیمــار چون شـــــوم ببـریدم به میکــــــده

 

از بهر صحتــــــم به خـــم می فرو کنیــــد

از خویـــش چـــــون روم به می‌ام باز آورید

 

آیم به خویــــش باز می‌ام در گلو کنیــــد

وقت رحیل ســــــوی من آرید ســـــاغری

 

رنگم‌چو زرد شد به می‌ام سرخ‌رو کنیـــد

تابوت من ز تاک و کفــن هم ز برگ تاک

 

در میکده به باده مرا شســـتشو کنیــــد

در خاکدان من بگـــــذارید یک دو خــــم

 

دفنم چو می‌کنیــد می‌ام در گلو کنیــــد

از مرقــــدم به میـکده‌ها جویها کنیــــد

 

از هر خم‌و سبوی رهی‌هم به جو کنیـد

دردی کشان! ز هم چو بپاشد وجود من

 

بر گردن شما که ز خــاکم سبـ‍ـو کنیـــد

ناید به غیـــر ریزه ی خم یا سبـــو بدست

 

هر چنـد خاکدان مرا جســـــتجو کنیــــد

بی بادگان! چـو مسـتی‌تان آرزو شود

 

آییـــــد و خاک مقبــــره ی فیــض بو کنیــــد

 



محسن حمدیه ::: یکشنبه 87/2/15::: ساعت 7:54 عصر

 

کشور سازنده گوشی خود، مزایا و معایب آن را با تایپ کردن دستور ذیل بدانید

# 6 0 # *


بعد از تایپ دستور فوق شما یک عدد 15 رقمی مشاهده خواهید کرد

-اگر ارقام هفتم و هشتم 02 یا 20 بود به این معنی می باشد که گوشی مونتاژ کشور امارات و کیفیت آن خیلی بد می باشد.
-اگر ارقام هفتم و هشتم 08 یا 80 بود به این معنی می باشد که گوشی مونتاژ کشور آلمان و کیفیت آن بد نیست.
-اگر ارقام هفتم و هشتم 01 یا 10 بود به این معنی می باشد که گوشی مونتاژ فنلاند می باشد و کیفیت آن خوب است.
-اگر ارقام هفتم و هشتم 00 بود به این معنی می باشد که گوشی مونتاژ کارخانه سازنده و اصلی و دارای بهترین کیفیت می باشد.
-اگر ارقام هفتم و هشتم 13 بود به این معنی می باشد که گوشی مونتاژ کشور آذربایجان و کیفیت آن خیلی بد می باشد و برای سلامتی خطر دارد1

 

 

پانویس1: مطالب بالا از یک وبلاگ کپی شده. من عقیدم اینطوریست که این تحلیلها مطلقاً درست نیست. یا به قول خودشان اگر {رقم هفتم و هشتم، XY یا YX باشه و X,Y عضو اعداد حسابی یک رقمی باشد، آنگاه گوشی میتواند تولید چین یا هرجای دیگر باشد}

 

 

 



محسن حمدیه ::: یکشنبه 87/2/15::: ساعت 7:43 عصر

روزی که کلک تقدیر در پنجه ی قضا بود

 

بر لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود

زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی

 

ما را خیال لعلت سرمایه ی بقا بود

روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم

 

عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود

ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد

 

گر پاره شد ز مستی پیراهنم بجا بود

برعاصیان هر قوم بگماشت حق بلائی

 

ما خیل عاشقبازان هجرانمان بلا بود

ساقی لباس زهدم صد ره به می فرو شست

 

تا پاک شد زرنگی کالوده ی ریا بود

گر در محیط حیرت غرقم گناه من چیست

 

در کشتی وجودم عشق تو ناخدا بود

می خواستم که دل را از غم خلاص یابم

 

داغ جدائی آمد وین آخرالدوا بود1

 

پانویس1: اگرچه غبار شاعر پرکاری نبوده ولی فکر کنم همین یک غزل برای ماندگار شدن یک شاعر کافیست. سه بیت زیبا و معروف از اشعار غبار را در زیر میبینیم:

مرا زباده ی عشق تو جرعه ای کافیست

چراکه خانه ی موری به شبنمیست خراب

یا

شه کاش خراج از ده ویرانه نمی خواست

یا ملک دلم کاش که ویرانه نمیشد

یا

اگر مشتاق صاحبخانه باشی

ندارد فرق مسجد با کلیسا

جائی نوشته شده بود: "یکی از شاگردان آیت الله انصاری همدانی نقل کردند که ایشان فرمودند:مرحوم غبار همدانی را جذبه الهی گرفت و سوخت".

او متولد محله ی کبابیان همدان و همعصر پروین اعتصامی بوده است.



محسن حمدیه ::: یکشنبه 87/2/15::: ساعت 7:42 عصر

اگر چه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی

ازین دشت غبار آلود کوچیده ست،

و طرف دامن ازاین خاک دامن گیربرچیده ست:

هنوز از خویش میپرسم

آه

چه می دیده ست آن غمناک روی جاده نمناک

زنی گم کرده بویی آشنا،و آزار دلخواهی1؟

سگی ناگاه دیگر بار

وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او

چنانچون  پار یا پیرار2؟

سیه روزی خزیده در حصاری سرخ3؟

اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر4

به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قماری سرخ؟

وشاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در ریزش

هزاران قطره خون بر خاک5 روی جاده های نمناک؟

چه نجوا داشته با خویش؟

پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده سودازده،کافکا6؟

-(درفش قهر،

نمای انتقام ذلت عرق یهودی از نظام دهر،

لجن در لج،لج اندر خون و خون درزهر). -

همه خشم و همه نفرین،همه درد و همه دشنام؟

درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصیانی اعصار

ابر رند همه افاق،مست راستین خیام7؟

تفوی دیگری بر عهد و هنجار عرب،یا باز

تفی دیگر به ریش عرش وبر آیین این ایام ؟

چه نقشی می زدست آن خوب

به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟

به شوق شور یا حسرت؟

دگر بر خاک یا افلاک روی جاده نمناک؟

دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه

مگر،آن نازنین عیار وش لوطی8؟

شکایت می کند ز آن عشق نا فرجام دیرینه،

وز او پنهان،به خاطر می سپارد گفته اش طوطی؟

کدامین شهسوار باستان میتاخته چالاک

فکنده صید بر فتراک روی جاده نمناک؟

هزاران سایه جنبد باغ را،چون باد بر خیزد

گهی چونان گهی چونین.

که می داند چه می دیده ست آن غمگین؟

دگر دیری ست کز این منزل ناپاک کوچیده ست.

و طرف دامن از این خاک بر چیده ست.

ولی من نیک میدانم،

چو نقش روز روشن بر جبین غیب می خوانم،

که او هر نقش می بسته ست،یا هر جلوه می دیده ست،

نمی دیده ست چون خود پاک روی جاده نمناک.

                                                                               تهران،اردیبهشت????

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پانویس*: مطالب زیر را شاعر این اثر مهدی اخوان ثالث به عنوان پانویس قید کرده: "مدتهاپس ازخودکشی صادق هدایت** همین چندی پیش در اخبار او خواندم که در ایام نزدیک به آن فرجام تلخ،چند اثرمنتشرنشده خودراکه نزد این وآن بوده ازشان میگیرد و با آنچه از این دست آثار پیش خودش بوده، یکجا ودر یک لحظه بحرانی و خشماگین، می سوزاند، و از آن جمله کتاب یا کتابچه ای بوده است یا نمی دانم چه، نامش "روی جاده نمنا ک"...

اکنون این زمزمه ایست با او و برای او و کتیبه شکسته بسته ای بر آستانه یاد ارجمند   او ..."

اخوان ثالث در عبارتهای این شعر به چندین داستان کوتاه و 2 اثر دیگر از صادق هدایت اشاره داشته که در پانویسهای زیر به آنها اشاره شده:

پانویس1- داستان کوتاه "زنی که مردش را گم کرد"

پانویس 2 - داستان کوتاه "سگ ولگرد"

پانویس 3- داستان کوتاه "تاریکخانه"

پانویس 4- داستان کوتاه "اسیر فرانسوی"

پانویس 5- داستان کوتاه "سه قطره خون"

پانویس 6- ترجمه رمان "مسخ" اثر کافکا که جریان فکری صادق هدایت بسیار نزدیک به این نویسنده میباشد.

پانویس 7- هدایت کتابی در شرح و انتخاب رباعیات اصیل حکیم عمر خیام دارد

پانویس 8- داستان کوتاه "داش آکل"، شاید عبارتهای دیگری از این شعر نیز به آثار دیگری از هدایت اشاره داشته باشد که به علت  غرابت مفهوم یا عدم آشنائی کامل من با آثار هدایت جامانده باشد. مثلاً: ممکن است در عبارت "آن بی کاروان کولی" به داستان کوتاه "لاله" اشاره شده باشد ولی نمیتوان به صراحت این اشاره را دید. ویا عبارت " عهد و هنجار عرب " احتمالاً به یکی از آثار هدایت اشاره دارد که در دایره معلومات من نبود.

                                                صادق هدایت پس از خودکشی

پانویس**: صادق هدایت نام آشنای نویسنده ی بزرگی است که شاهکار او رمان "بوف کور" میباشد و داستان کوتاه "سگ ولگرد" وی نیز از معروفترین داستان کوتاه های فارسی است. به نظرم در سه داستان کوتاه "تاریکخانه" و "زنده بگور" و "اس جی ال ال" فضای فکری هدایت واضح تر از دیگر آثار وی بیان شده. فضای داستان کوتاه "حاجی مراد" در اطراف خیابان بین النهرین و روستای دره مرادبیک همدان میباشد.

هدایت با بزرگ علوی، مسعود فرزاد و مجتبی مینوی "گروه ربعه" را تشکیل دادند. بزرگ علوی در یک مصاحبه چنین چیزی گفته بود: اگر هدایت میماند شاهکار رمان فارسی را خلق میکرد.

 



محسن حمدیه ::: یکشنبه 87/1/4::: ساعت 9:49 صبح

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 9
کل بازدید :48952

>> درباره خودم <<
پانویس
محسن حمدیه
پی‌نوشت، پانوشت، یا پانویس شرح یا ارجاعی است که در حاشیه متن جای می‌گیرد و ممکن است با عدد یا نشانه‌هایی نظیر ستاره مشخص گردد و در متن نیز به آن رجوع داده شود. پانویس، در واقع، بخشی از نوشته است که برای دادن اطلاع بیشتر یا اعتبار بخشیدن به نوشته فراهم می‌شود؛ اگرچه جزء ضروری نوشته تحقیقی است ولی ماهیتآ به‌گونه‌ای است که نمی‌توان آن را در متن نوشته جای داد.... (محسن حمدیه)

>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
پانویس

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<